ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غيبت (1)
ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غيبت (1)
اعتقاد به وجود امام زمان و حجت حق(عج) از ضروريات مذهب شيعه است. برابر روايات و ادلّه، وجود امام در هر زمانى، لازم است. زمين بدون حجت باقي نمي ماند. در اين زمان كه حجت الهي در پرده غيب به سر مي برد، اين پرسشها مطرح مي شود:.
آيا ارتباط با آن حضرت، امكان دارد، يا خير آيا شيعيان و پيروان حضرت، مي توانند از محضر آن بزرگوار، بهره مند گردند، يا خير.
سخن در اين مقوله، از امكان عقلي نيست، بلكه سخن در اين است كه آيا برابر موازين و رواياتي كه داريم، چنين امري مي شود تحقق يابد، يا خير. در اين باره، دو ديدگاه وجود دارد:.
1. ديدگاهي كه امكان ارتباط را تأييد نمي كند و لزومي براي آن نمي بيند.
2. ديدگاهي كه بر امكان ارتباط و وقوع آن اصرار مي ورزد.
آنچه ما در اين مقاله، به بحث خواهيم گذارد، ادله و مستندات هر يك از اين دو ديدگاه است. هر دو نظر، گروهي طرفدار و معتقد دارد. اين نكته در خور دقت است: نه آنان كه ارتباط را نمي پذيرند از اسلام و تشيع بدورند و نه كساني كه به آن عقيده دارند، از ايمان بيشتري برخوردار؛ چرا كه هر يك ادله اي بر ادعاي خود ارائه مي دهند و به رواياتي تمسك مي جويند.
گرچه امروز، اين از باورهاي ديني عموم فرض شده است، به گونه اي كه منكر آن، نزد برخى، متهم خواهد شد. ولي بزرگاني مانند: شيخ مفيد، فيض كاشانى، شيخ جعفر كاشف الغطاء و نعمانى، ارتباط با امام زمان(عج) را براي شيعيان در غيبت كبرى، ممكن نمي دانند.
بنابراين، موضوع، آن گونه كه تصور مي شود، روشن و بديهي نيست و بحثي در خور مي طلبد. آنچه ما را بر اين بحث واداشته، چند نكته است.
1. درباره ارتباط با امام زمان، كتابهايي نوشته شده و در اين اواخر، رواج فوق العاده اي يافته كه مشحون از حكايتها و داستانها و مطالبي است كه برخي از آنها، بيقين، نادرست و برخاسته از تصورات و خيالبافيهاي نويسندگان! آنهاست و در برخى، شمّه اي از حقيقت وجود دارد.
2. نقل اين داستانها و حكايتها، باعث مي شود كه يك عقيده درست و صحيح، به ناصوابهايي آميخته گردد و عقائد خرافي و ناصحيح و غيرمستدل و مستند، در ميان مردم رواج يابد. وقتي كه آقا و خانمي به راحتي و آساني اهل مكاشفه شوند و آن را در كتاب خود بنويسند؛ چرا ديگران به چنين مقامي نرسند. زماني كه مدعي مكاشفه، پا را فراتر نهد و در بيداري حضرت رسول اكرم(ص) و برخي از معصومين(ع) را ببيند(1) چرا ديگران از اين نعمت محروم باشند.
رواج اين گونه كتابها و حكايتها، باعث شده كه در برخي از مناطق كشور، شاهد حوادث و اتفاقات نابخردانه و عوام فريبانه و خرافي باشيم:.
كسي در منطقه اي مدعي مي شود كه قطره اي از خون سر امام حسين(ع) ريخته و يا سر مبارك حضرت را ديده، يا چوپاني مدعي مي شود كه غلام شاه چراغ است و از وي دستورهايي دريافت كرده است و خانمي كه از دست شوهر فرار كرده به مسجد روستايي مي رود و مدعي مي شود كه مسجد نظر كرده است و مريضهايي كه به مسجد بيايند شفا مي يابند، آن ديگر، امام زاده جديدي كشف مي كند و مردم يك منطقه، براي زيارت امامزاده بسيج مي شوند و در مورد ديگر، دختر، يا زني نظر كرده مي شود و حاجت مردم را برآورده مي كنند و... اينها برخاسته از حكايتها و رؤياها و كتابهايي است كه بدون هيچ ضابطه و قاعده اي رواج مي يابد و جوّي ناسالم و به دور از حقيقت و عوام پسند، به وجود مي آيد و مردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب و راستين به دور مي كنند و در باتلاق خرافات فرومي برند.
3. پيامد ناگوار اين كتابها و عقايد برگرفته از حكايت و خواب، جوي را به وجود مي آورد كه اهل تعقل و انديشه را به عقائد شيعه بدبين مي كند و زمينه انحرافهاي فكري را فراهم مي آورد و در نتيجه، مخالفان تشيع، امكان رشد و گسترش مي يابند و عقايد ناصواب عوام و عوام زدگان به نام تشيع ثبت و به ديگران انتقال مي يابد و يك عقيده اي كه در اصلِ آن ، تمام فرق اسلامي توافق دارند، به گونه اي مطرح مي شود كه فرسنگها با اسلام فاصله دارد و ميدان دفاع را بر انديشه وران اسلامي و درست انديشان و مصلحان، تنگ مي كند.
اينها همه باعث شد كه ما اين موضوع را از نظر ادله؛ روايات بررسي كنيم و بدون توجه به داستانها و افسانه ها، در اين باره به قضاوت بنشينيم؛ زيرا بيشتر داستانها، مربوط به مردم عادي و عوام است كه معمولاً، عده اي از آنان ادعايي نداشته اند. امّا متأسفانه، امروزه گروهي در لباس اهل علم و به ظاهر غيرعوام، عوامانه مي انديشند و برخلاف علماي گذشته كه شهرت به فيض ديدار يافته اند و خود به هيچ وجه چنين ادعايي نكرده اند، اينان داستانها از ملاقات و مكاشفات خود نقل كرده اند كه برابر توقيع شريف، بايد آنان را (كذّاب مفتر) دانست.
از اين روى، بحث ارتباط با امام زمان و مشاهده حضرت را با مروري به غيبت صغرى، مي آغازيم و در دوران غيبت كبرى، به ادله موافق و مخالف ارتباط مي پردازيم و در پايان نيز، نگاهي به داستانهايي كه در اين باره وجود دارد مي افكنيم و به نتيجه گيري مي پردازيم.
دوران زندگاني امام زمان(عج) را به دو دوره تقسيم كرده اند: غيبت صغري و غيبت كبرى.
بزرگاني مانند شيخ مفيد، غيبت صغري را از تولد، تا آغاز غيبت كبري مي دانند(2). بيشتر علماي شيعه، دوران غيبت صغري را از زمان امامت حضرت، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع) دانسته اند(3). در نتيجه، دوران غيبت صغرى، 74 و يا 69 سال است.
تولد حضرت، بنابر مصالحى، پنهان نگاه داشته مي شد، تا از خطري كه از سوي دستگاه حاكم متوجه آن حضرت بود، در امان بماند.
آن حضرت، همچون موسى، پنهاني پا به عرصه هستي گذارد و مأموران حكومتى، با اين كه مراقبتهاي زيادي انجام مي دادند، از تولد حضرت، آگاه نشدند(4).
امام عصر، در 15 شعبان 255ه.ق. متولد شد و در 260، به امامت رسيد. بي گمان، در اين دو برهه، گروهي آن حضرت را ديده اند.
1. دوران امامت امام حسن عسكرى(ع): در زمان حيات امام حسن(ع)، گروهي از ياران خاص و شيعيان، موفق به زيارت امام زمان شدند و جانشين امام خويش را، شناسايي كردند، تا در آينده گرفتار انحراف نگردند.
شيخ مفيد مي نويسد:.
(گروهي از ياران ابومحمد حسن بن علي بن محمد(ع) جانشين ايشان را در زمان حيات آن بزرگوار، ديده اند. اينان، از ياران آن حضرت و خواص ايشان بودند و واسطه امام زمان و شيعيان. در مدت طولاني غيبت، مسائل دينى، از سوي آنان به مردم مي رسيد و از سوي آنان، پاسخ سؤالها داده مي شد و آنان، حقوق و وجوهي كه نزد مردم بود، مي گرفتند. آن جماعت را حسن بن على(ع) عادل مي دانسته و به عنوان امين، به كارهاي خود گمارده بود و نظارت بر املاك و انسجام كارها را به آنان و انهاده بود. آنان، با اسم و نسب مشخص بودند، مانند: ابوعمرو عثمان بن سعيد سمان و فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان و فرزندان رحبا از نصيبين و فرزندان سعيد و فرزندان مهزيار در اهواز و فرزندان ركولي در كوفه و فرزندان نوبخت در بغداد و گروهي از مردم قزوين، قم و ديگر شهرهاي جبل (آذربايجان و همدان) كه نزد اماميه و زيديه به اين افتخار شهرت يافته اند و نزد گروه زيادي از عامه، به اين امر معروف شده اند، در حالي كه آنان صاحب خرد و امانت، مطمئن و داراي درايت، فهم، دانش و هوشياري بوده اند. سلطان نيز آنان را بزرگ مي داشت و به خاطر امانتداري و شهرت به عدالت، تعظيم مي كرد... اين ديدار توسط آنان از آن جهت انجام گرفت كه حال و اعتقاد آنان نهان بود و از سلامتي نظر و درستي تدبير برخوردار بودن(5).).
بنابراين، ديدار حضرت در زمان امام حسن، امري ضرور مي نموده و افراد موثق و مطمئن، به اين افتخار نائل شده اند كه امام خود را ببينند و به ديگران معرفي كنند و از فرقه گرايي دامن برگيرند.
2. امامت حضرت حجت(عج): با شهادت امام حسن عسكرى(ع)، درباره جانشين آن حضرت، بين شيعيان اختلاف فراواني بروز كرد، به گونه اي كه برخي نوشته اند: شيعيان به چهارده گروه تقسيم شدند(6) و بنابه قول مسعودى، تعداد فرقه ها، به بيست گروه رسيد(7). اين اختلاف، ناشي از غيبت حضرت و داعيه امامت توسط جعفر كذّاب بود. با درگذشت جعفر در سال 271 و تلاش شيعيان و كساني كه حضرت را در دوران حيات امام حسن(ع) ديده بودند، كم كم اختلافات فروكش كرد و به تدريج اين گروها از بين رفتند، به گونه اي كه شيخ مفيد، پس از نقل عقائد چهارده گروه، و به نقد كشيدن عقيده سيزده گروه غيرمعروف مي نويسد:.
(در اين سال (373) و در زمان ما، ديگر اثري از اين گروه ها باقي نمانده و همه از بين رفته اند(8).).
در اين مقطع تاريخى، تا آغاز غيبت كبرى، گروهي با آن حضرت ديدار داشته اند كه شيخ صدوق، اسامي آنان را ذكر كرده است(9).
شيعيان، از مناطق گوناگون جهان اسلام، براي درك حضور حضرت، به عراق و حجاز سفر مي كرده اند. گروهي موفق به ديدار حضرت حجت(عج) مي شدند و گروهي نيز، با رسيدن به محضر نمايندگان ويژه حضرت، يقين به وجود مبارك امام پيدا مي كردند و وجوهاتي را كه براي امام آورده بودند، به نمايندگان ايشان مي دادند. و در مواردى، افراد مدتها تلاش مي كردند، تا نمايندگان راستين را از مدعيان دروغين نيابت، تشخيص دهند.
در اين زمان، ارتباط با حضرت، معمولاً از طريق نايبان خاص، برقرار مي شد. آنان، پرسشهاي شيعيان را به خدمت حضرت ارسال مي داشتند و پاسخهاي دريافتي را به پرسش كنندگان باز مي گرداندند. افراد موثقى، مانند: ابوالحسين محمدبن جعفر اسدى، مستقيماً توقيع دريافت مي كرد(10). در آن زمان، مدعيان نيابت نيز، كم نبودند، مانند: شريعى، محمدبن نصير نميرى، احمدبن هلال كرخي و شلمغاني كه توقيعات فراواني در لعن و طرد آنان وارد شد(11). در اين دوره چهار نفر نيابت خاص حضرت را به عهده داشتند كه هر يك، پس از فوت ديگري اين وظيفه مهم و خطير را به انجام رساندند:.
1. ابوعمرو عثمان بن سعيد عُمرى. وي از نمايندگان امام علي النقي و امام حسن عسكرى(ع) و مورد اطمينان بود. احتمال مي رود در سال 265 فوت كرده است(12).
2. ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعيد عمري (م: جمادي الاولي 305)(13).
3. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي (م: شعبان سال 326)(14).
4. ابوالحسن علي بن محمد سمري (م: شعبان 329)(15).
در اين دوره همه شيعيان به گونه مستقيم، نمي توانستند با امام خويش ارتباط برقرار كنند.
غيبت صغرى، زمينه اي بود براي آغاز غيبت كبري و حلّ مشكلات اجتماعي و ديني توسط عالمان و دانشمندان دينى.
از اين روي مشاهده مي شود كه حضرت حجت(عج) در پاسخ به پرسشهاي اسحق بن يعقوب، مردم را در حوادث واقعه به علماء و راويان حديث ارجاع مي دهد:.
(اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا)(16).
اين نكته در خور درنگ و دقت است كه اين توقيع، در زمان نيابت نايب دوم، ابوجعفر محمدبن عثمان صادر شده كه دست كم، 24 سال تا غيبت كبري فاصله داشته است.
ابوالقاسم حسين بن روح، سومين نايب حضرت، زماني كه كتاب خود را به نام (تأديب) مي نگارد براي اطمينان از درستي كتاب، آن را براي فقهاء و شيعيان در قم مي فرستد و مي نويسد:.
(انظروا في هذا الكتاب وانظروا فيه شيء يخالفكم.).
در اين كتاب بنگريد و توجه كنيد آيا چيزي مخالف ديدگاههاي شماست.
آنان در پاسخ مي نويسند:.
(تمام كتاب صحيح است و فقط يك موردِ مخالف و شاذ در آن موجود است(17).).
حسين بن روح، مي توانست كتاب را خدمت امام عصر(عج) عرضه كند، ولي چنين نكرد و آن را براي علماي قم فرستاد و با اين كار، روش پسنديده اي را پي ريخت، تا شيعيان، خود به حل مشكلات علمي خويش بپردازند.
اين دوره، با مرگ آخرين سفير امام عصر، ابوالحسن سمري در شعبان 329، به پايان مي رسد و در پاسخ به اين سؤال كه نايب بعد از شما كيست مي گويد:.
(خدا را فرماني است كه خود به انجام مي رساند.).
شش روز پيش از مرگ وي توقيعي صادر مي شود مبني بر اين كه كسي را به عنوان جانشين خود برنگزيند و در پايان آن آمده است:.
(و به زودي از شيعيان من مي آيند كساني كه ادعاي مشاهده خواهند كرد. آگاه باشيد، هر كس پيش از خروج سفياني و صيحه، ادعاي مشاهده كند، او، دروغگوي افتراء زننده است(18).).
اين آخرين پيام و سخني است كه از جانب حضرت، صادر شده و توسط نايب ويژه ايشان، به ما رسيده است.
موضوع بحث ما، ارتباط و ديدار حضرت در دوران غيبت كبري است. آيا شيعيان از چنين امكاني برخوردارند و مي توانند از محضر آن حضرت در اين زمان بهره برند و جمال بي مثال ايشان را ببينند و مسائل علمي و ديني خويش را از حضورش بپرسند، يا چنين امكاني نيست. در اين جا دو ديدگاه وجود دارد: امكان و عدم امكان.
پيش از نقل دليلهاي هر يك از اين دو ديدگاه و بررسي آنها، لازم است در معناي رؤيت، ملاقات، فيض حضور و شهود كه مراتب رؤيت هستند، اندكي به بحث بپردازيم و درنگي هم داشته باشيم در معناي مشاهده.
1. رؤيت: ديدن است. ديدن بدون شناخت حضرت. اين معنى، دو صورت پيدا مي كند:.
الف. گاهي ايشان در جمعي و مراسمي شركت مي كند، مردم وي را مي بينند، ولي نمي دانند كه او حضرت حجت است و بعد هم، متوجه اين امر نمي شوند.
ب. در هنگام مشاهده حضرت، متوجه نباشند، ولي بعد متوجه و يا معتقد گردند شخصيتي را كه ديده اند حضرت حجت بوده است. شيخ طوسى، در كتاب (غيبت) بخشي را به اينان اختصاص داده است(19).
2. ملاقات: ديدن با شناخت. يعنى، كسي حضرت را ببيند و معتقد بشود شخصي را كه ديده، امام عصر است و به اين امر، اطمينان داشته باشد.
3. فيض حضور: يعنى، ديدن حضرت، وشناخت ايشان، همراه با سؤال و جواب. يعنى، افزون بر اين كه حضرت را ديده و شناخته، از ايشان نيز سؤال كرده و با وي به گفت و گو پرداخته. اين مرحله و رتبه از همه مراحل بالاتر و ارزنده تر است.
4. شهود: يعنى، آگاهي به وجود حضرت، از راه سير و سلوك، بدين معني كه اهل معرفت، با شناخت و دركي كه از حقايق عالم دارند، پي به حقيقت وجود حضرت مي برند و ايشان را مي شناسند و گاهي ممكن است مدعي شوند كه با مكاشفه، با حضرت، ارتباط برقرار كرده اند.
قسم پنجمي از ملاقات و ديدار، متصور است: ديدار در خواب. كه اين، از مقوله بحث ما خارج است. محور اصلي بحث ما، در بخش دوّم معناي اول و معناي دوم و سوم است؛ زيرا بر معناي اول (رؤيت)، امري مترتب نيست و كسي ادعايي نمي تواند داشته باشد و سخن از رؤيت در خواب نيز نيست؛ چرا كه ديگر امامان(ع) نيز امكان دارد به خواب افراد صالح، بيايند. البته با خواب مسأله ديني و مشكل فقهي قابل حلّ نيست و افراد نمي توانند مستند به آن، حكم شرعي صادر كنند و گاهي شايد زمينه باشد براي راهنمايي و هدايت به سوي يك برهان و دليل شرعى، يا حلّ مشكل اجتماعي و يا اتفاقي كه در آينده خواهد افتاد.
اين بحث، ديدار از راه مكاشفه را از جهت امكان و عدم امكان شامل نمي گردد، ولي حكم مدعي ديدار را مشخص مي كند كه قابل اثبات و پذيرش نيست و حق اظهار نظر ندارد.
مشاهده: مشاهده را به معناي ديدن با حواس همراه با حضور و شناخت دانسته اند كه گاهي امكان دارد با گفت وگو و سؤال همراه باشد.
راغب مي نويسد:.
(الشهود والشهادة: الحضور مع المشاهدة اِما بالبصر أو بالبصيرة لكن الشهود، بالحضور المجرد، اولي والشهادة مع المشاهدة اولي ويقال للمحضر مَشْهَد(20).).
شهود و شهادت، به معناي حضور با ديدن است. ديدن يا با چشم است و يا با بصيرت. منتهي (شهود) به معناي حضور مجرد (ديدن با بصيرت) شايسته تر است و شهادت به ديدن (با چشم) سزاوارتر و به جايگاه ديدن و حضور مشهد گفته مي شود.
و شَهد در لغت، به عسلي گفته مي شود كه هنوز در موم باشد و از اصل خود جدا نشده باشد و مشاهده، به معناي معاينه است، يعني با چشم ديدن(21).
بنابراين، مشاهده، يعني ديدن با چشم، به گونه اي كه طرف را بشناسد. مدعي مشاهده، يعني كسي كه مي گويد: حضرت را ديده و شناخته، گرچه شناخت وي بعد از ديدن باشد، مانند گواهي كه صحنه اي را مي بيند و بعد آنچه را ديده گواهي مي دهد و ممكن است در هنگام مشاهده، افراد را با نام و عنوان نشناسد.
مشاهده، ارتباط با واسطه را شامل نمي شود.موضوع سخن ما، ديدن و مشاهده كردن است. در اين باره دو ديدگاه وجود دارد:.
1. در دوران غيبت كبري امكان ارتباط و مشاهده، وجود ندارد.
2. براي اولياي الهى، امكان ديدن و بهره بردن از محضر آن بزرگ، وجود دارد.
گروهي از بزرگان شيعه، بر اين باورند كه در زمان غيبت كبرى، امكان ارتباط با امام زمان(ع) براي شيعيان وجود ندارد و برابر دستور حضرت، مدعي ديدار را بايد تكذيب كرد. كساني كه به روشني اين نظر را پذيرفته اند، عبارتند از:.
1. محمدبن ابراهيم، معروف به نعمانى. از علماي قرن چهارم و نويسنده (كتاب الغيبة)، معروف به غيبت نعمانى(22).
2. فيض كاشاني در كتاب (وافى)(23).
3. كاشف الغطاء در رساله (حق المبين)(24)و...
4. شيخ مفيد. ايشان، امكان ديدار با حضرت را در غيبت كبرى، برابر روايات، مخصوص خادمان حضرت مي داند(25).
رواياتي كه بر ديدگاه نخست دلالت مي كنند، بسيارند كه اينك به بررسي آنها مي پردازيم.
1. توقيع آن حضرت به علي بن محمد سَمُرى.
2. رواياتي كه بر ناشناخته بودن حضرت، در ميان مردم، دلالت مي كنند.
3. رواياتي كه دلالت مي كنند، امام(ع) در مراسم حج ديده نمي شود.
4. رواياتي كه دلالت دارند بر امتحان شيعه در دوران غيبت.
مهم ترين و معتبرترين دليل بر نفي رؤيت و مشاهده امام زمان در عصر غيبت، توقيعي است كه شش روز پيش از مرگ علي بن محمد سَمُرى، آخرين سفير خاص امام زمان(عج)، از ناحيه آن صادر شده است.
برابر اين توقيع، مدعي مشاهده دروغگوست و ادعاي وي قابل پذيرش نيست.
اين توقيع را بسياري از علماء در كتابهاي روايي خود آورده اند: شيخ صدوق در كمال الدين(26)، شيخ طوسي در الغيبه(27)، شيخ طبرسي در اعلام الورى(28)، سيد بن طاووس در ربيع الشيعه(29)، طبرسي در احتجاج(30)، اربلي در كشف الغمه(31)، مجلسي در بحارالانوار(32) و مرآة العقول(33)، فيض كاشاني در نوادر الاخبار(34) و...(35).
شيخ صدوق، در كمال الدين و تمام النعمه، توقيع را چنين نقل مي كند:.
ابومحمد حسين بن احمد مُكَتِّب براي ما حديث كرد:.
در سالي كه شيخ علي بن محمد سمرى، قدس اللّه روحه، وفات كرد، در مدينه السلام بغداد بودم. چند روز پيش از مرگ وى، نزد او رفتم، او، توقيعي را براي مردم بيرون آورد كه نسخه آن چنين است:.
(بسم الله الرّحمن الرحيم. يا علىّ بن محمد السمرىَّ. أَعْظم اللّهُ أَجْر إخْوانكَ فيكَ فَإنَّكَ ميّت مابينك وبين ستّة أيّام فاجمع أمركَ ولاتوص الي أحد يقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبة الثانية (التامة) فلاظهور الاّ بعد اذن اللّهِ عزّوجلّ، وذلك بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلاء الأرض جوراً. وسيأتى شيعتي من يدّعى المشاهدة ألا فمن ادّعي المشاهدة قبل خروج السفيانىّ والصيحة فهو كاذب مفتر، ولاحول ولا قوّة الاّ باللّهِ العَلِىّ العظيم(36).).
به نام خداوند بخشنده مهربان. اي علي بن سمرى! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نمايد. تو مي ميري در فاصله شش روز. كارهاي خود را انجام بده و به هيچ كس وصيت نكن كه پس از تو، جانشينت باشد كه غيبت دوم و تام واقع شد و ظهوري نيست، مگر پس از اذن خداوند و اين اجازه پس از مدتي است طولاني كه دلها قسي و سخت شود و زمين از ستم پرگردد.
و به زودي از شيعيان من، خواهند آمد، كساني كه ادعاي مشاهده و ديدن مرا بكنند. آگاه باشيد، هر كس قبل از خروج سفياني و صيحه آسمانى، ادعا كند كه مرا ديده است، او دروغگوي افترا زننده است. و نيست توان و نه نيرويى، مگر از جانب خداوند بزرگ.
در (غيبت) شيخ طوسي (كذّاب مفتر)(37)آمده، يعني بسيار دروغگوي افتراء زننده.
ابومحمد گويد: اين توقيع را استنساخ كرده و از نزد سَمُري خارج شديم و شش روز بعد، وي از دنيا رفت.
اين توقيع صراحت دارد بر اين كه: هر كس ادعاي ديدار با حضرت حجت را بكند، سخنش پذيرفته نيست و در ادعاي خود، دروغگوست. در نتيجه، نمي توان او را تصديق كرد و بايد به تكذيبش برخاست.
در رابطه با توقيع، نكاتي لازم به يادآوري است:.
1. با مرگ سمرى، جريان سفارت و نيابت خاص، به پايان مي رسد و به سمري دستور داده مي شود:.
(به هيچ كس وصيت نكن كه پس از تو، جانشينت باشد كه غيبت دوم و تام واقع شد).
اين بخش نهي از وصايت و سفارت مي كند و مدعيان نيابت خاص را پس از سمري ردّ مي كند و كساني كه تا هنگام ظهور حضرت، چنين ادعايي بكنند، بايد تكذيب شوند. به استناد همين بخش از توقيع، علماء ما كه نزديك به غيبت صغري بودند، مدعيان نيابت را ردّ مي كردند. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه، در رد نيابت ابوبكر بغدادى، برابر نقل شيخ طوسى، چنين استدلال كرده است:.
(لانّ عندنا انّ كل من ادعي الامر بعد السمري فهو كافر منمسّ ضالّ مضلّ)(38).
زيرا نزد ما شيعيان، هر كسي كه ادعاي نيابت كند پس از سمرى، پس او كافر، فاسد، گمراه و گمراه كننده است.
بنابراين، بخشهاي بعدي توقيع، مربوط به نيابت نيست.
2. ظهور حضرت در بين مردم، به اجازه خدا و پس از مدت طولاني است، آن گاه كه قلبها سخت گردد و زمين پر از ستم. با توجه به اين كه خواص ياران حضرت، در غيبت صغري ايشان را مشاهده كرده اند، توقيع نفي ظهور و رؤيت كلي مي كند و جمله (فلاظهور...) اين معني را مي رساند؛ زيرا ظهور، به معناي بروز پس از خفاست و (لاء) نفي جنس، همراه استثنا بدين معني است كه: هيچ ظهوري ندارد و افراد، وي را مشاهده نمي كنند، مگر پس از اذن خداوند؛ از اين روى، فقره بعدي توقيع، تأكيدي است بر اين بخش توقيع.
3. كساني كه پيش از خروج سفياني و صيحه آسمانى، ادعاي رؤيت و مشاهده كنند، (كذاب مفتر) خواهند بود و تكذيب آنان لازم است. اين سخن، ربطي به ادعاي مشاهده همراه با نيابت ندارد؛ زيرا ختم نيابت و سفارت، پيش از اين مطرح شد و اين جا مسأله ادعاي مشاهده حضرت، از سوي شيعيان مطرح است.
4. مدعى، اعم از اين است كه اطمينان به ادعاي خويش داشته باشد يا به دروغ ادعايي را مطرح كند و يا بپندارد حق است.
مدعي كه در محاكم قضايى، چنين است. اگر مدعى، شاهد و دليل قطعي بر گفته خود، اقامه كند، سخنش پذيرفته مي شود، اما اگر دليلي نداشته باشد، چه در ادعايش واقعاً صادق باشد و يا به دروغ ادعايي را در دادگاه مطرح كرده باشد، سخنش را نمي پذيرند. در همه حال، عنوان مدعي بر وي صادق است. از اين روى، مي توان گفت: عنوان مدعي در توقيع، دايره گسترده اي دارد: هم كساني را كه به دروغ ادعاي مشاهده كرده اند، در بر مي گيرد و هم افرادي را كه مي پندارند در ادعاي خويش راست مي گويند. بايد هر دو را تكذيب كرد؛ زيرا دروغگو و مفتري هستند.
شايد بتوان ادعا كرد در صورتي كه ديدار، همراه با معجزه باشد، به گونه اي كه بدون هيچ ادعايي حقيقتي ثابت گردد، از اين مسأله خارج باشد؛ چرا كه بدون ادعا، امري ثابت شده است. بنابراين توقيع، مدعيان ديدار پيش از ظهور و پيش از خروج سفياني را بايد تكذيب كرد و ادعاي آنان را رد كرد. استناد به توقيع، بر عدم امكان ارتباط، كامل و صحيح است.
محدث نورى، به جهت اين كه داستانها و حكايتهاي زيادي از مدعيان ديدار نقل كرده، به توقيع اشكال مي كند. شايد بتوان ادعا كرد كه ايشان نخستين اشكال كننده به توقيع باشد. پس از ايشان، ديگران نيز اشكالهاي ايشان را مطرح كرده و پذيرفته اند.
وي در جنة المأوي مي نويسد:.
(انه خبر واحد مرسل، غير موجب علماً، فلايعارض تلك الوقائع والقصص التي يحمل القطع عن مجموعها بل ومن بعضها المتضمن لكرامات ومفاخر لايمكن صدورها من غيره، عليه السلام، فكيف يجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعيف لم يعمل به ناقله وهو الشيخ في الكتاب المذكور كما يأتى كلامه فيه، فكيف بغيره والعلماء الاعلام تلقّوها بالقبول وذكروها في زبرهم و تصانيفهم معوّلين عليها معتنين بها(39).).
در نجم الثاقب، همين اشكالها را مطرح مي كند:.
(اين خبر ضعيف و غير آن خبر واحدند كه جز ظني از آن حاصل نشود و مورث جزم و يقين نباشد، پس قابليت ندارد كه معارضه كند با وجدان قطعي كه از مجموع آن قصص و حكايات پيدا مي شود. هر چند از هر يك آنها پيدا نشود، بلكه از جمله اي از آنها دارا بود كرامات و خارق عاداتي را كه ممكن نباشد صدور آنها از غير آن جناب(ع) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعيفي كه ناقل آن، كه شيخ طوسي است، عمل نكرده به آن در همان كتاب، چنانكه بيايد كلام او در اين مقام، پس چه رسد به غير او و علماي اعلام، از قديم تا حال، امثال اين وقايع را قبول دارند و در كتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال كرده اند و اعتنا نموده اند و از يكديگر گرفته اند(40)...).
در منتخب الاثر، همين اشكالها را به گونه اي ديگر طرح مي كند:.
(و اين توقيع منافي است با آنچه كل افراد بر آن ظاهراً اتفاق نظر دارند. حتي شيخ طوسى، كه اين توقيع را نقل كرده، شمار زيادي را نام برده كه حضرت را مشاهده كرده اند... ديگر آن كه توقيع خبر واحد، مرسل و ضعيفي است كه ناقل آن، شيخ طوسي در كتابش (غيبت) به آن عمل نكرده و اصحاب از آن اعراض كرده اند. پس توان معارضه با اين وقايع و حكاياتي كه از مجموع آنها قطع حاصل مي شود، ندارد.(41).
در مجموع، ايشان چهار اشكال بر توقيع وارد مي سازد.
1. توقيع خبر واحد و غيرقابل اعتماد است.
2. خبر مرسل و ضعيف است.
3. شيخ طوسي كه توقيع را نقل كرده به آن عمل نكرده است.
4. توقيع معرض عنه است؛ چرا كه اصحاب حكايات زيادي نقل كرده اند كه اشخاص با امام زمان(عج) ديدار داشته اند.
پاسخ از اشكال بر سند: به نظر ما، اين توقيع نه مرسل و نه ضعيف، بلكه خبر واحدي است كه حجيت آن در اصول ثابت شده و مي شود به آن اعتماد كرد و بزرگان ما به آن، جامه عمل پوشانده اند.
شايد محدث نورى، نخستين فردي باشد كه در سند توقيع، اشكال وارد ساخته و پنداشته، نقل كننده آن، شيخ طوسي است؛ از اين روي آن را مرسل و ضعيف دانسته است.
آنچه مسلم است، توقيع مرسل نيست، زيرا شيخ صدوق، آن را به طور مستقيم از ابومحمد مُكَتِّب كه از مشايخ وي بوده نقل مي كند و ابومحمد نيز، در منزل سَمُري آن را استنساخ كرده است.
با توجه به اين كه وفات صدوق در سال 381 و فوت سمري در سال 329 بوده، با يك واسطه آن را نقل كرده است، منتهي بايد ديد كه ابومحمد كيست.
قهپائي در پايان مجمع الرجال، فوائدي را يادآور مي شود. در فائده دوم، از كتاب (ربيع الشيعه) سيد بن طاووس، اسامي سفراء و نايبان چهارگانه امام عصر(عج) را نام مي برد و در پايان، توقيع را از ابومحمد حسن بن احمد المكتب نقل مي كند كه حكايت از آن مي كند كه سيد بن طاووس آن را پذيرفته است. قهپائى، در حاشيه آن مي نويسد:.
(الحسين بن ابراهيم بن احمد بن هشام المكتب، در مشيخه فقيه آمده است(42).
با اين بيان، اين احتمال را مطرح مي كند كه امكان دارد، نام صحيح راوي توقيع، حسين بن ابراهيم بن احمد المكتب باشد و در نتيجه، وي از مشايخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به اين نكته، درباره ابومحمد به تحقيق مي پردازيم:.
برخي با توجه به حاشيه قهپايي تصور كرده اند كه حسين بن ابراهيم، جدّ ابومحمد المكتب است و نام راوي را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسين بن ابراهيم(43)... دانسته اند كه صحيح نيست، بلكه ايشان احتمال داده كه حسن، همان حسين است كه در مشيخه فقيه آمده است. در هنگام كتابت، امكان دارد حسين به حسن، تبديل شده باشد.
پس از بررسي و مراجعه به كتابهاى: خصال، معاني الاخبار، عيون الاخبار، علل الشرايع، كمال الدين، امالي و مشيخه فقيه به اين نتيجه رسيديم كه حسن و حسين، يك نفر است.
شيخ صدوق در كمال الدين و تمام النعمه، در سه مورد به طور مستقيم از ابومحمد الحسين بن ابراهيم نقل مي كند:.
1. در توقيع مورد بحث.
2. حديث پيش از توقيع.
(حديث كرد ما را ابومحمد حسين بن احمد مكتب. وي گفت: حديث كرد ما را ابوعلي بن همام به اين دعا و ذكر. شيخ عمرى، قدس اللّه روحه، اين دعا را املاء كرده و دستور داده در غيبت قائم خوانده شود: (اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرّفني نفسك لم اعرف نبيّك...(44).).
با توجه به اين حديث، به خوبي روشن مي شود كه در توقيع، حسين تبديل به حسن شده است.
شگفت اين كه در كتاب (غيبت) شيخ طوسى، حسن بن احمد، تبديل به احمدبن حسن شده(45) و شايد همين، باعث شده كه برخي در سند توقيع، ترديد كنند، چون آنان توقيع را از غيبت شيخ نقل كرده اند.
3. در توقيعي كه براي ابوالحسين محمدبن جعفر اسدي كوفي صادر شده است. در اين جا، شيخ صدوق، به جاي مكتب، مؤدب نوشته است:.
(حديث كرد ما را محمدبن احمد شيباني و علي بن احمدبن محمد دقاق و حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام مؤدب و علي بن عبدالله ورّاق، رضي اللّه عنهم...(46).).
در بيشتر رواياتي كه شيخ صدوق، از حسين بن ابراهيم نقل مي كند، نام اين افراد وجود دارند و در مواردى، نام محمدبن احمدبن سناني و احمدبن زيادبن جعفر همداني آمده كه گويا همه در ري و قم مي زيسته اند.
شيخ صدوق، در علل الشرايع، در هشت مورد از حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المؤدب نقل حديث كرده و در دو مورد، نسبت (الرازى)(47) را به دنبال اسم وي آورده است. معمولاً، چند نفري كه ذكر شد، به جز محمدبن احمد شيبانى، در نقل حديث با وي مشترك هستند و آنان از سه نفر نقل مي كنند:.
1. علي بن ابراهيم بن هاشم چهار مورد(48).
2. ابوالعباس احمدبن يحيي بن زكريا قطان، يك مورد(49).
3. محمدبن ابي عبدالله الاسدي الكوفى، سه مورد(50).
در خصال، در نُه حديث، به همان ترتيبي كه ذكر شد، روايت مي كند.
در يك مورد آمده: (حديث كرد ما را علي بن ابراهيم در سال 307.)(51).
در چند جا، با لقب (مكتب)(52)و در چند جاي ديگر، با لقب (مؤدب) از او ياد شده است(53). در حاشيه، توضيح داده شده كه هر دو نام، مربوطه به يك نفر است.
در معاني الاخبار، در پنج مورد از وى، نقل حديث مي كند. در يك مورد، در چاپ موجود نام وى، الحسن بن ابراهيم بن احمدبن المؤدب آمده(54) و در يك مورد، كنيه او ابوعبدالله و جد پدرش به جاي هشام، هاشم(55). سه مورد: هشام المكتب(56) و دو مورد: مؤدب(57).
آقاي خوئى، به موردي كه در آن حسن بن ابراهيم بن احمدبن المؤدب آمده اشاره دارد و وي را از مشايخ شيخ صدوق، در معاني الاخبار، معرفي مي كند(58) و به تصحيح سند نمي پردازد. در شماره ديگر، ذيل حسن بن ابراهيم بن هاشم مي نويسد:.
(وى، از مشايخ صدوق است كه شيخ نورى، قدس سرّه، در مستدرك نقل كرده، اما، ما، نام وي را در كتابهاي صدوق نديديم(59).).
همان گونه كه ذكر شد، در برخي احاديث معاني الاخبار، به جاي هشام، هاشم آمده بود و همچنين در عيون اخبار الرضا.
اين اختلاف نسخه ها، سبب شده كه محدث نورى، حسن بن ابراهيم بن هاشم را از مشايخ صدوق بداند و در آن نسخه، احمد نيز افتاده است. همان گونه كه در موردي محدث نورى، به جاي مؤدب، مؤذن نقل كرده كه قطعاً اشتباه است(60).
شيخ صدوق، در عيون الاخبار، هفده حديث از ابومحمد حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المكتب همراه ديگر دوستانش نقل مي كند. اينان، معمولاً، از علي بن ابراهيم، يا ابوالحسين محمدبن جعفر اسدي كوفي نقل كرده اند و تنها در يك مورد، از محمدبن يعقوب كليني همراه با محمدبن موسي المتوكل و محمدبن محمدبن عصام كليني و علي بن عبدالوراق وعلي بن احمدبن محمدبن عمر الدقاق. در اين مورد، نام وى، ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذكر شده است(61).
از اين موارد، يك مورد حسين بن ابراهيم بن احمدبن هاشم المكتب آمده(62) و در موارد ديگر هشام المكتب، يا هشام المؤدب(63) و در چند مورد، حسين بن ابراهيم بن احمد المؤدب(64) و در يك مورد، الحسين بن ابراهيم بن هشام المكتب(65). تمام اين موارد، راوي يكي است.
شيخ صدوق، در امالى، يازده مورد از وي حديث نقل كرده، در سه مورد، حسين بن ابراهيم(66)، در يك مورد به اضافه مؤدب(67)، در يك مورد حسين بن ابراهيم بن احمد المؤدب(68) و در موارد ديگر، به اضافه احمد بن هشام المؤدب(69).
در مشيخه فقيه، در طريق صدوق به محمد بن سنان(70) و محمدبن جعفر اسدي و محمدبن اسماعيل(71)، حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المكتب آمده است. در طريق به محمد بن قاسم بن فضيل و ريان بن صلت و ابي ثمامه(72) نيز، با عنوان حسين بن ابراهيم آمده و در معجم رجال الحديث، وى، همان ابن هشام المكتب معرفي شده است(73). شيخ طوسي در تهذيب، در باب زيارت جامعه براي ديگر شهدا، از وي حديث نقل كرده و به جاي مكتب، كاتب آورده است: به نام الحسين بن ابراهيم بن احمد الكاتب(74).
با توجه به آنچه ذكر شد، مي توان درباره راوي توقيع اظهار داشت: او، ابومحمد حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المكتب المؤدب الرازي است.
مكتب، يعني كسي كه فن كتابت مي آموزد و مؤدب، مربي قرآن(75).
وى، در رى، به همراه علي بن عبداللّه ورّاق ومحمدبن احمد سناني كه مانند وى، مكتّب بوده و به چنين كارى، اشتغال داشته است(76)و ديگران، از مشايخ شيعه حديث نقل مي كرده و به كتابت مي پرداختند. كساني كه ابومحمد از آنان حديث نقل كرده عبارتند از:.
1. ابوعلي محمدبن همام در بغداد.
2. محمدبن يعقوب كلينى.
3. ابوالحسين محمدبن جعفر الاسدى، در رى.
4. علي بن ابراهيم بن هاشم، در قم كه در سال 307 از وي حديث نقل كرده است.
5. احمدبن يحيي بن زكريا قطان.
ابومحمد حسين بن ابراهيم(77) در ري از ملازمان ابوالحسين محمدبن جعفر اسدى(م.312) و از سفراي مورد ستايش بوده است. ابومحمد، براي پي گيري مسائل و احتمالاً ديدار با حضرت حجت(عج) به بغداد سفر مي كند و در آن جا نزد يكي از بزرگان شيعه، به نام: ابوعلي محمدبن همام (م:336) مي رود و درباره ديدار با حضرت، با او به گفت وگو مي پردازد. ابوعلي نيز، دعايي را كه عمرى، از نايبان چهارگانه، به وي آموخته، براي او ذكر مي كند. در آن دعا، اين مضمون آمده است:.
(خدايا! از تو مي خواهم ولي امرت را به من بنمايانى(78).).
وى، به ديدار سمري مي رود و در يكي از اين ديدارها، كه شش روز پيش از فوت سمري بوده، توقيع شريف صادر مي شود و از آن جا كه ابومحمد حسين بن ابراهيم، استاد خط بوده و علاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت و طهارت، آن توقيع را استنساخ مي كند و بعدها كه به ري باز مي گردد. براي شيخ صدوق باز مي گويد. اين توقيع، چون از متن اصلي استنساخ شده، اعتبار ويژه اي دارد. گوناگوني نسخه ها، پس از اين، به وسيله كاتبان، در موارد اندكي پديدار شده است.
ابن حجر، وي را با عنوان حسين بن ابراهيم بن احمد المؤدب، در لسان الميزان نام مي برد:.
(از ابوالحسين محمدبن جعفر اسدي و ديگران روايت مي كند. علي بن حكم، وي را از مشايخ شيعه، در قم دانسته است. كتاب خوبي در باب فرائض دارد. و ابوجعفر محمدبن علي بن بابويه از وي حديث نقل كرده و او را بزرگ مي شمرده است(79).).
با توجه به تحقيق و تتبع گسترده اي كه انجام گرفت، كسي نمي تواند توقيع را خبر مرسل يا ضعيف غيرقابل اعتماد بداند؛ زيرا راوي آن صدوق است كه از مشايخ معتمد خود نقل مي كند.
افزون بر اين، ترديد در توقيع، به معناي انكار يكي از معجزات حضرت حجت(عج) است؛ زيرا در اين توقيع، خطاب به سمري بيان شده كه: (تو، تا شش روز ديگر از دنيا مي روى) و راوي گويد: روز ششم، وي از دنيا رفت. از اين روى، شيخ حر عاملي در كتاب اثبات الهداة، اين توقيع را در باب معجزات حضرت مي آورد(80).
پاسخ اشكال سوّم: روشن شد كه توقيع، نه مرسل است و نه ضعيف، بلكه از جهت سند معتبر و قابل اعتماد است. اما اين كه گفته اند: راوي آن، شيخ طوسى، به توقيع عمل نكرده، درست نيست. اينان، اين اشكال را به دو گونه مطرح كرده اند، كه به دو نوع آن، اينك پاسخ مي دهيم:1. شيخ با نقل داستانهاي ديدار افراد با امام زمان(عج)، درستي اين توقيع را نقض كرده است.(81).
در پاسخ بايد گفت: آنچه شيخ طوسي نقل كرده، به دوران غيبت صغري مربوط مي شود و توقيع، نفي مشاهده در دوران غيبت كبري را مورد نظر دارد و مدعي ديدار در اين زمان را بايد تكذيب كرد. از توجه به داستانهايي كه شيخ طوسى، از ملاقاتها ذكر كرده، به خوبي اين نكته استفاده مي شود؛ زيرا شماري از آن داستانها، در هنگام كودكي امام عصر(عج) رخ داده است، برخي داستانها تاريخ دارند، سالهاى: 264، 293، 300، 306، 309 .(82).
از اين روى، اشكال محدث نوري و منتخب الاثر، كه مي نويسد: (شيخ با نقل داستانها، با توقيع مخالفت كرده است.) درست نيست و از عدم امعان نظر در اين حكايات سرچشمه مي گيرد.
2. شيخ طوسى، در كتاب غيبت، اظهار مي دارد:.
(ديدار اولياي الهي با حضرت و بهره مندي از محضر آن جناب امكان دارد.).
شيخ طوسى، اين مطلب را در پاسخ از اشكال مخالفان ابراز مي دارد و در اين مقام، به عنوان احتمال مطرح مي كند. در اين باره، توضيح خواهيم داد.
افزون بر اين، در مباحث بعد، توقيع را نقل كرده كه مدعيان مشاهده را بايد تكذيب كرد. اين منافاتي ندارد با اين كه برخي از اولياي الهى، غيرمستقيم از وجود امام بهره ببرند، يا اگر ديداري رخ دهد، چنين ادعايي نداشته باشند.
پاسخ اشكال چهارم: اين كه گفته اند: از توقيع اعراض شده است، درست نيست، زيرا علماي بزرگوار ما، كه پس از شيخ صدوق، به نقل توقيع پرداخته اند به آن، باور داشته اند و در سند و دلالت آن، ترديدي نداشته اند از جمله: شيخ طوسى، در كتاب غيبت، طبرسي در اعلام الورى، اربلي در كشف الغمه، ابن طاووس در ربيع الشيعه، با اين كه داستانهاي ديدار افراد را با حضرت، نقل كرده اند؛ امّا در درستي توقيع ترديدي روا نداشته اند.
علامه مجلسى، در مرآت العقول، پس از نقل رواياتي كه ديدار با حضرت در آنها نفي شده، به ذكر نام سفراي امام عصر(عج) مي پردازد و در پايان بحث خود، توقيع را به عنوان نتيجه، بيان مي كند. در بحار نيز، به نقل توقيع مي پردازد(83) و در ارتباط با داستانهاي ديدار، در توجيه آن سخن مي گويد كه نشانه اعتماد وى، به توقيع است. حتي شخصيتهايي مانند: بحرالعلوم كه داستانهايي از ديدار وى، با امام زمان(عج) نقل شده، به خاطر اين توقيع در توقيعاتي كه مربوط به شيخ مفيد مي شود و طبرسي در احتجاج آنها را آورده، ترديد مي كند و ابراز مي دارد:.
(اين توقيعات، باعث ادعاي مشاهده مي شود كه روايات با آن مخالف است(84).).
بخشي از روايات، تصريح دارند كه حضرت در ميان مردم است و آنان را مي بيند و مي شناسد، ولي مردم آن حضرت را نمي شناسند و به طور مطلق نفي رؤيت مي كنند، از جمله:.
امام صادق از حضرت امير(ع) نقل مي كند:.
(ولو خلت الارض ساعة واحدة من حجة اللّه لساخت باهلها ولكن الحجة يعرف الناس ولايعرفونه كما كان يوسف يعرف الناس وهم له منكِرون(85).).
واگر زمين، يك ساعت از حجت خالي باشد، ساكنان خود را فرو خواهد برد. حجت، مردم را مي شناسد، ليكن مردم او را نمي شناسند، همان گونه كه يوسف، مردم را مي شناخت و آنان، او را نمي شناختند.
از اين روايت، استفاده مي شود كه حضرت، بسان ديگر انسانها، در بين مردم زندگي مي كند، او را مي بينند و نمي شناسند، ولي آن حضرت، مردم را مي شناسد، همچون يوسف(ع).
اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد:.
(ان حجتها عليها قائمة ماشية فى طرُقِها، داخلة في دورها و قُصُورها جَوّالة فى شرق هذه الارض وغربها تسمع الكلام وتسلّم علي الجماعة تري ولاتُري الي الوقت والوعد ونداء المنادي من السماء ألا ذلك يوم فيه سرور ولد على وشيعته(86).).
حجت حق بر زمين استوار است. در جاده ها حركت مي كند، در خانه ها و قصرها وارد مي شود و در شرق و غرب زمين به گردش مي پردازد، سخن مردم را مي شنود و بر جماعت مردم سلام مي كند. مي بيند و ديده نمي شود، تا زمان ظهور و وعده الهي و نداي آسمانى. هان! آن روز، روز شادي فرزندان علي و شيعيان اوست.
نعماني در كتاب غيبت، پس از نقل روايات در تحليل آن مي نويسد:.
(پس مثال زد براي آنان درباره يوسف كه امام(عج) موجود است، جز اين كه در اين زمان، مي بيند و ديده نمي شود، آن گونه كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: تا روز ظهور و وعده الهي و زماني كه ندا از آسمان برآيد(87).).
امام صادق(ع) درباره آن حضرت مي فرمايد:.
(فما تنكر هذه الامة ان يكون الله يفعل مافعل بيوسف وان يكون صاحبكم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر يتردد بينهم ويمشي في اسواقهم و يطأ فرشهم ولايعرفونه حتّي يأذن اللّه له ان يعرّفهم نفسه كما اذن ليوسف حين قال له اخوته (أإنك لانت يوسف قال: أنا يوسف(88).).
پس چگونه انكار مي كند اين امت كه خدا با حجت خود، آن گونه عمل كند كه با يوسف انجام داد و صاحب شما مظلومي است كه از حقش بازداشته شده صاحب حكومت، در بين مردم رفت و آمد مي كند و در بازارهاي آنان گام مي نهد و در منزلهاي آنان قدم مي گذارد، ولي او را نمي شناسند، تا زماني كه خداوند به او اجازه دهد كه خود را به آنان بشناساند، آن گونه كه به يوسف اجازه داد كه در پاسخ برادرش كه از او پرسيد: آيا تو يوسفى بگويد، بله من يوسفم.
از امام رضا(ع) درباره قائم سؤال مي شود، حضرت پاسخ مي دهد:.
(لايري جسمه ولايسمّي باسمه(89).).
حضرت ديده نمي شود و نام وي برده نمي شود.
امام حسن عسكرى(ع) مي فرمايد:.
(انكم لاترون شخصه ولايحلّ لكم ذكره باسمه(90).).
شما شخص او را نمي بينيد و روا نيست كه او را با نامش ياد كنيد.
از رواياتي كه ذكر شد، چند نكته استفاده مي شود:.
1. زمين، بدون حجت، باقي نمي ماند. حجت الهى، بايد هميشه باشد، تا زمين، ساكنان خود را فرو نبرد.
2. امام عصر(عج) در ميان مردم و در كوچه و بازار است، مانند يوسف كه برادرانشان او را نمي شناختند، ولي او آنان را مي شناخت. سخن مردم را مي شنود و بر آنان سلام مي كند، در مراكز آنان حاضر مي گردد. از اين روى، در بحث امام زمان(عج)، سخن از روح مجرد و حضور غيرفيزيكي نيست. حضرت، مانند ديگران در مجامع حضور مي يابد، منتهي افراد او را نمي شناسند.
3. وقتي مردم آن حضرت را خواهند ديد كه صيحه آسماني بلند شود و خبر ظهور حجّت، اعلام گردد و تا آن زمان، كسي ايشان را نخواهد ديد.
4. برابر روايت امام رضا(ع)، اسم حضرت ذكر نمي شود. درباره ياد نام امام عصر(عج) در دوران غيبت كبري اختلاف است: برخي اين احاديث را مخصوص دوران غيبت صغري مي دانند و ياد نام ايشان را در اين زمان، روا مي دانند، مانند: خواجه نصيرالدين طوسى، علي بن عيسي اربلى(91) و فيض كاشانى(92). گروهى، هم اكنون نيز، ذكر نام حضرت را جايز نمي شمرند؛ زيرا در اين روايت و روايات بسيار ديگر، از جمله در توقيعي حضرت حجت(عج) مي فرمايد:.
(ملعون ملعون من سمّاني في محفل من الناس(93).).
جاي تعجب است آقاياني كه بردن نام حضرت را جايز نمي دانند(94)، ديدن حضرت را روا مي شمارند و داستانهاي فراواني در اين باره نقل كرده اند.
اگر در اين توقيع و توقيع ديگرى(95) كه به همين مضمون نقل شده دقت كنيم متوجه مي شويم، نام نبردن از حضرت، تعبدي نيست؛ آن گونه كه برخي پنداشته اند؛ زيرا حضرت مي فرمايد:.
(ملعون است ملعون است كسي كه مرا در محفلي از محافل مردم (عامه) نام ببرد).
نهي از حرمت ياد نام حضرت در بين عموم مردم، به خاطر خوف و تقيه بوده و امروزه كه چنين مسأله اي نيست، نهي نيز نخواهد بود. آنچه از نوبختي (م:301) در فرق الشيعه، مبني بر نهي از نام حضرت نقل شده(96)، مربوط به دوران غيبت صغري است. فيض كاشاني در وافى، چهار روايت از كافي در باب نهي از ذكر نام حضرت آورده است. در روايت دوم آن آمده:.
(ان دللتهم علي الاسم اذاعوه وان عرّفتهم المكان دلوّا عليه(97).).
اگر اسم را به آنان بگوييد، فاش مي كنند و اگر مكان حضرت را به آنان بشناسانيد، به آن راهنمايي مي شوند.
فيض پس از نقل اين روايت مي نويسد:.
(ويستفاد من ظاهر التعليل ان تحريم التسمية كان مختصاً بذلك الزمان الاّ ان الشيخ الصدوق، رحمه اللّه، روي في كتاب غيبته مايدل علي انه مستمر الي يوم ظهوره(98).).
و از ظاهر تعليل روايت استفاده مي شود كه حرمت ذكر نام حضرت، مختص به آن زمان بوده است، جز اين كه شيخ صدوق، در كتاب غيبت خود (كمال الدين) رواياتي دارد كه برخي دلالت دارند كه اين حرمت، تا روز ظهور حضرت، ادامه دارد.
صدوق در (باب النهي عن تسمية القائم)(99) چهار روايت آورده كه سه روايت آن، با توجيهي كه ذكر شد، سازگاري دارند، و يك روايت در اين باب و روايت ديگري كه پيش از اين آورده(100) و روايات همانند اين، كه علامه مجلسي در بحار آورده(101)، با اين توجيه، ناسازگاري دارند.اين روايات، معمولاً از جهت سند، قابل اعتماد، نيستند، در نتيجه، قابل استناد نخواهند بود.
ظاهر روايات در باب نهي از نام بردن، اين است كه نه شفاهي و نه كتبى، ذكر نام حضرت، جايز نيست، ولي از مجموع كلمات آنان كه ذكر نام حضرت را جايز نمي دانند، استفاده مي شود كه نوشتن آن ايرادي ندارد(102) و فقط در محافل و مجالس، نبايد نام حضرت را برد؛ زيرا محدث نورى، در آغاز بحث خود از كمال الدين صدوق و عيون الاخبار از صحيفه فاطمه(س) نقل مي كند:.
(نام حضرت (ابوالقاسم محمدبن الحسن) است(103).).
شيخ صدوق نيز، پس از نقل اين روايت، مي نويسد:.
(نظر من، نهي از ذكر نام حضرت است(104).).
البته اين روايت از جهت سند و محتوا قابل اعتماد نيست.
صدوق در اعتقادات(105)، مفيد در ارشاد(106)، محدث نوري در كلمه طيبه و نجم الثاقب(107)، نام شريف حضرت را ذكر كرده اند.
بنابراين، نوشتن اسم حضرت با حروف مقطع (م ح م د) و اجتناب از ذكر نام حضرت در محافل، بويژه محافل اهل سنت، لزومي ندارد. زيرا امروزه، تمام افراد، نام حضرت را مي دانند و علماي اهل سنت كه درباره آن حضرت كتاب نوشته اند، نام و كنيه حضرت را نيز ذكر كرده اند.
از مراكزي كه در غيبت صغرى، امام عصر(عج) مشاهده شده، مراسم حج است. گروهي كه حضرت را ديده اند، به اين مطلب تصريح كرده اند.
امّا در غيبت كبرى، برابر رواياتي كه وارد شده، حضرت در مراسم حج شركت مي كند، مردم را مي بيند، اما مردم او را نمي بينند و نمي شناسند، از جمله:.
امام صادق مي فرمايد:.
(للقائم غيبتان: يشهد فى احداهما المواسم يري الناس ولايرونه(108).).
امام قائم دو غيبت دارد: در يكى، در مراسم حج شركت مي كند، مردم را مي بيند، امّا مردم او را نمي بينند و نمي شناسند.
نعماني نيز، در كتاب الغيبة، اين حديث را به همين الفاظ، از كليني نقل مي كند(109).
علامه مجلسى، در مرآة العقول، در شرح اين حديث مي نويسد:.
(مراد از اين غيبت، غيبت كبري است و منظور از رؤيت در حديث، معرفت است، يعني (لايعرفه احد من الناس) هيچ كسي از مردم او را نمي شناسند، برخلاف غيبت صغرى، كه سفراي حضرت و برخي از خدمتگزاران خاص، آن حضرت را مي شناختند.
ممكن است منظور از غيبت در حديث، غيبت صغري باشد، بدين گونه كه (يَرَي الناسُ) به ضم ناس باشد، مردم مي بينند و آنان خواص و موالي حضرت هستند، يعني بعضي از مردم مي بينند، اما عموم مردم، حضرت را با معرفت و شناخت نمي بينند(110).).
احتمال نخست علامه را (حديث مربوط به غيبت كبري است) نقلي ديگر متعين مي كند. زيرا برابر اين نقل، در يكي از اين دو غيبت، مكان حضرت مشخص نيست.
(همانا، قائم را دوگونه غيبت است: در يكي از آن دو، باز مي گردد و در ديگري جاي آن حضرت، مشخص نيست.
در ايّام حج، حاضر مي شود و مردم را مي بيند، ولي مردم او را نمي بينند(111).).
امام صادق مي فرمايد:.
(يفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم ولايرونه(112).).
مردم، امام خود را از دست مي دهند. در موسم حج، شركت مي كند. حضرت، آنان را مي بيند ولي مردم ايشان را نمي بينند.
اين حديث را نعمانى، به سندي ديگر (از ابوعلي محمدبن همّام) از كلينى، با همين الفاظ، نقل مي كند(113).
علامه مجلسى، رؤيت در اين جا را مساوي با رؤيت با معرفت دانسته و سخني را كه حميري از محمدبن عثمان عمرى، نقل كرده، دليل آن آورده است(114).
محمدبن عثمان عمرى، سفير حضرت صاحب(ع) مي گويد:.
(به خدا سوگند كه صاحب الامر، هر سال، ايام حج، شركت مي كند و مردم را مي بيند و مي شناسد؛ امّا مردم او را مي بينند و نمي شناسند(115).).
اين گفته نماينده و سفير حضرت، دليلي است بر عدم مشاهده امام عصر(عج) در غيبت كبرى. اما در غيبت صغرى، برخي افراد حضرت را ديده و مي شناختند. از جمله آنان محمدبن عثمان عمري است. حميري از وي سؤال مي كند: آيا حضرت را ديده اى.
پاسخ مي دهد:.
(آخرين ديدار من با حضرت در كنار خانه خدا بود كه مي فرمود: اللهم أنجز لي ما وعدتنى(116).).
اين سخن، دليل بر آن است كه حضرت، در مراسم حج شركت مي كند، منتهي در غيبت صغرى، كساني كه حضرت را مي شناختند، پي به وجود مبارك ايشان مي بردند، اما ديگران چنين سعادتي نداشتند. در زمان غيبت كبرى، تمام افراد از اين افتخار محروم هستند؛ زيرا كسي حضرت را نمي شناسد.
روايات بسياري از ائمه(ع) وارد شده كه بر اثر طولاني شدن غيبت امام عصر(عج)، گروهي از مردم منكر وجود مبارك حضرت مي شوند و از عقيده خود باز مي گردند. اين دسته از روايات، چنان فراوان است كه مي توان گفت، به حدّ تواتر رسيده و اينها خود دليلي است بر عدم امكان ارتباط در عصر غيبت؛ زيرا اگر چنين ارتباطي ممكن بود، معني نداشت كه مردم در اين آزمايش ناموفق باشند و ايمان و اعتقاد خويش را از دست بدهند؛ زيرا با داستاني كه يكي از ديدار كنندگان مطرح مي كند، پي به وجود حضرت مي برند و چه بسا گروهي با همين عقيده، زندگاني كنند، اما وقتي كه خود موفق به ديدار نشوند، ايمان قلبي خويش را از دست بدهند. اساساً فلسفه انتظار در اين نكته نهفته است كه افراد با عدم مشاهده حضرت، ايمان به پيروزي و موفقيت حق دارند.
اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد:.
(للقائم منّا غيبة امدها طويل كأني بالشيعة يجولون النعم في غيبته، يطلبون المرعي فلايجدونه. ألا فمن يثبت منهم علي دينه لم يقس قلبه لطول امد غيبة امامه فهى معي في درجتي يوم القيامة(117).).
براي قائم ما، غيبتي طولاني است كه گويا شيعيان مركبها را براي ديدار با او به حركت در مي آورند، بيابانها را مي گردند، او را نمي يابند. هان! پس كسي كه از شما بر دين خود ثابت بماند، قلب او به خاطر طولاني شدن غيبت امام قسي نگردد، در روز قيامت با من خواهد بود.
اميرالمؤمنين(ع) در روايت ديگر مي فرمايد:.
(ولكن بعد غيبة وحيرة فلايثبت فيها علي دينه إلاّ المخلصون المباشرون لروح اليقين(118).).
قيام او، بعد از غيبت و دوران حيرتي است كه كسي بر دين خود، باقي نمي ماند، مگر افراد مخلص مباشر با روح يقين.
شيخ صدوق در (كمال الدين و تمام النعمه) روايات فراواني مانند اين روايت، نقل مي كند(119).
اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد:.
(حتّي اذا غاب المتغيّب من ولدي عن عيون الناس و ماج الناس بفقده او بقتله او بموته اطلعت الفتنة ونزلت البليّة، والتحمتِ العصبيّة وغلا الناس في دينهم واجمعوا علي انّ الحُجّة ذاهبة والامامة باطلة ويحجّ حجيج الناس في تلك السّنة من شيعة علىّ ونواصبه للتحسّس والتجسّس عن خلف الخَلَف فلا يُري له اثر ولايعرف له خبر ولاخَلف(120).).
تا زماني كه غايب از فرزندان من، از چشمها پنهان شود و مردم به خاطر تصور از دست دادن، كشتن و مردن وي آشفته گردند، فتنه ها آغاز شود و بلا نازل گردد و عصبيتها برانگيخته شود و مردم در دين خود، غلو بورزند و اتفاق كنند بر اين كه حجت از بين رفته و امامت باطل گرديده است. مردم در اين سال از شيعه و دشمنان، براي تحقيق و جست وجو از جانشين امام، به حج روند، پس اثري از او نبينند و خبري نيابند و نه جانشينى.
شايد منظور از آن سال، سال شهادت امام حسن عسكرى(ع) باشد، يا آغاز غيبت كبرى. امام(ع) وضعيت مردم را در عصر غيبت بيان مي كند و تصريح مي فرمايد:.
(شيعه و غيرشيعه، در حج اثري از او نمي يابند.).
و مي افزايد:.
(مردم، بر اين پندارند كه حجت از بين رفته و امامت باطل شده است (خير) او زنده است و در ميان مردم، ولي مردم او را تا زمان ظهور نمي بينند.).
اين مضمون، كه شيعيان در غيبت آزمايش مي شوند و شمار اندكي باقي مي مانند، از ديگر ائمه نيز نقل شده است.
امام سجاد مي فرمايد:.
(كسي كه در غيبت قائم، بر دوستي ما باقي بماند، خداوند پاداش هزار شهيد، مانند شهداي بدر به او مي دهد(121).).
امام باقر(ع) مي فرمايد:.
(براي حجت، دوران حيرت و غيبتي است كه عده اي گمراه و گروهي هدايت مي شوند(122).).
امام صادق(ع) مي فرمايد:.
(به خدا سوگند، مهدي شما چنان غايب مي شود كه افراد جاهل مي گويند: خداوند نيازي به آل محمد ندارد(123).).
امام رضا(ع) مي فرمايد:.
(آنچه گردنهاي خود را به جانبش دراز كرده ايد (تشكيل حكومت آل محمد) اتفاق نمي افتد، تا اين كه مشخص شويد و امتحان گرديد و باقي نمي ماند از شما مگر اندكى(124).).
و...
مرحوم كاشف الغطاء در كتاب جنة المأوى، امتحان افراد را به خاطر طول غيبت مي داند، تا افراد ثابت و خالص از كساني كه داراي ايمان درستي نيستند. شناخته شوند و همه تصفيه و غربال گردند(125).
نعمانى، باب دوازدهم از كتاب الغيبة خويش را، به امتحان شيعيان در عصر غيبت اختصاص داده و احاديث گوناگوني در اين زمينه آورده است.
او،درفصلي از كتاب خود،به روشني مشاهده حضرت رادر عصر غيبت جايز ندانسته و تحقيق در اين زمينه را ممنوع و شيعيان را در نديدن حضرت، معذور مي داند(126).
(ومحظور عليهم الفحص والكشف عن صاحب الغيبة والمطالبة باسمه او موضعه او غيابه او الاشارة بذكره فضلاً عن المطالبة بمعاينته(127).).
براي شيعيان جست وجو از امام و كشف صاحب غيبت و به دنبال نام و محلّ سكونت و محل غيبت او بودن و يا اشاره به ذكر او كردن، ممنوع است، تا چه رسد بر آن كه بخواهند آشكارا او را ببينند.
برابر آنچه ذكر شد، مشاهده حضرت در غيبت كبرى، ممكن نيست، مگر اين كه دليل معتبرى، اين ادله را مقيد و جواز آن را ثابت كند.
از رواياتي كه يادآور شديم، نكات زير بدست مي آيد:.
1. ديدني امكان ندارد كه با شناخت باشد.
2. مدعي مشاهده و رؤيت را بايد تكذيب كرد.
3. مشاهده حضرت در زمان غيبت كبري ممكن نيست.
4. حضرت، در ميان مردم حضور دارد، ولي آنها او را نمي شناسند، مانند: يوسف كه برادران خود را مي شناخت، ولي آنان يوسف را نمي شناختند.
5. امام عصر(عج) در مراسم حج شركت مي كند. در غيبت صغرى، آنان كه حضرت را مي شناختند در كنار خانه خدا، حضرتش را مشاهده كرده اند. در غيبت كبرى، حضرت مردم را مي بيند، امّا مردم ايشان را نمي بينند و نمي شناسند.
6. نهي از ذكر نام حضرت، از روي تقيه بوده كه در دوره غيبت صغري مصداق داشته، اما در غيبت كبرى، اشكال ندارد. قدر متيقن آن، بنابرقول كساني كه قائلند، در محافل و مجالس است.
7. شيعيان به خاطر عدم ديدن حضرت در عصر غيبت كبري امتحان مي شوند و تنها گروهي اندك از مخلصان بر عقيده خود باقي مي مانند.
پی نوشت:
1. براي اين كه عقيده بزرگان شيعه در اين موضوع روشن شود، مسأله 18 (جوابات المسائل الميافارقيات) سيد مرتضي را در اين جا مي آوريم:.
از سيد مرتضي سؤال شده كه در روايت آمده: سرور ما، رسول خدا و مولاي ما، اميرالمؤمنين، عليهما السلام، نزد هر محتضري حاضر مي شود (بحارالانوار، ج6/88).
ايشان پاسخ مي دهد: اين مطلب، روايت شده و به محتضر، به خاطر اين كه اهل ايمان است، بشارت داده مي شود:.
(فكأنّه يراهما وكأنهما حاضران عنده... فكيف يجوزان يكون شخصان يحضران علي سبيل المحاورة والحلول في الشرق والغرب عند كل محتضر وذلك محال.).
گويا، محتضر آنان را مي بيند و گويا نزد او حاضر مي شوند... پس چگونه ممكن است كه دو شخص، به گفت وگو و حلول، در شرق و غرب عالم، نزد هر محتضري حاضر شوند، اين محال است.
رسائل الشريف المرتضى، ج1/280، دارالقرآن؛ جواهر الفقه258/، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين.
2. (ارشاد)، شيخ مفيد، ج2/340، مؤسسه آل البيت.
3. (اعلام الورى)، امين الاسلام طبرسي 416/، مصنفات شيخ مفيد، ج2، چاپ دارالمعرفة، بيروت؛ (كشف الغمه) علي بن عيسي اربلى، ج3/320، دارالكتاب الاسلامى، بيروت؛ (مرآة العقول) علامه مجلسى، ج4/52. دارالكتب الاسلامية، تهران.
4. (الفصول المختاره)، شيخ مفيد 328/، كنگره هزاره شيخ مفيد؛ (بحارالانوار) علامه مجلسى50 / 504، مؤسسة الوفاء، بيروت.
5. (المسائل العشرة في الغيبة) شيخ مفيد 78/، مصنفات شيخ مفيد، ج3، چاپ كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد.
6. (فرق الشيعه)، نوبختى، ترجمه جواد مشكور 139/، علمي و فرهنگى، تهران؛ (المقامات و الفرق)، عبدالله اشعري تحقيق محمد جواد مشكور 102/. در اين كتاب پانزده گروه ذكر شده است.
7. (مروج الذهب) مسعودى، ج4/199 دارالمعرفة، بيروت؛ (بحارالانوار)، ج50/336.
8. (الفصول المختاره) شيخ مفيد 321/.
9. (كما ل الدين و تمام النعمه) شيخ صدوق، تحقيق علي اكبر غفارى/ 434، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين؛ (اعلام الورى) امين الاسلام طبرسي 425/.
10. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 415/، 417، مؤسسة المعارف الاسلامية، قم.
11. (همان مدرك) 397 - 412.
12. (تاريخ الغيبة الصغرى)، سيد محمد صدر، 404/ دارالمعارف للمطبوعات، بيروت. زمان مرگ عثمان بن سعيد مشخص نيست و آنچه در اين كتاب آمده، حدسي است.
13. (كتاب الغيبة) شيخ طوسي 366/.
14. (همان مدرك) 386/.
15. (همان مدرك) 394/.
16. (همان مدرك) 291/؛ (كمال الدين و تمام النعمه) 484/؛ (وسائل الشيعه)، ج18/101.
17. (همان مدرك) 390/.
18. (كمال الدين و تمام النعمه) 516/.
19. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 253/.
20. (مفردات)، راغب اصفهاني 267/، دار المعرفة، بيروت.
21. (مصباح المنير) 324/. فيّومى، دارالهجره، قم.
22. (كتاب الغيبة)، ابو زينب محمدبن ابراهيم نعماني 160/، تحقيق علي اكبر غفارى، مكتبة الصدوق، تهران.
23. (وافى) فيض كاشاني ج2/414 - 416، مكتبة الامام اميرالمؤمنين، اصفهان.
24. (حق المبين) 87/، چاپ سنگى.
25. (المسائل العشرة في الغيبة) شيخ مفيد82/؛ (الرسالة الاولي في الغيبة) شيخ مفيد/ 12، مصنفات شيخ مفيد، ج7، چاپ گنگره هزاره شيخ مفيد.
26. (كمال الدين وتمام النعمه)، شيخ صدوق 516/.
27. (كتاب الغيبة) شيخ طوسي 395/.
28. (اعلام الورى) امين الاسلام طبرسي 417/.
29. (مجمع الرجال)، قهپائى، ج7/189. دارالكتب العلميه، به نقل از (ربيع الشيعه) سيدبن طاووس. محدث نورى، (ربيع الشيعه) را خلاصه اي از اعلام الوري مي داند.
30. (الاحتجاج)، ابومنصور احمدبن علي بن ابي طالب طبرسى، تحقيق محمد باقر موسوي خراسان ج 2/478، مؤسسة الاعلمى، بيروت.
31. (كشف الغمه)، علي بن عيسي اربلى، ج3/320، دارالكتاب الاسلامى.
32. (بحارالانوار)، علامه مجلسى، ج51/361.
33. (مرآة العقول)، علامه مجلسى، ج4/53، دارالكتب الاسلاميه.
34. (نوادر الاخبار)، فيض كاشانى، تحقيق مهدي انصاري قمى233/، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
35. (الخرايج والجرائح)، قطب الدين راوندى، ج3/1128،ح46، موسسه الامام المهدى، قم؛ (اثبات الهداة)، شيخ حرّ عاملى، ج3/693، ح112؛ (معجم احاديث الامام المهدى) ج4/317، 318، تحت اشراف كورانى.
36. (كمال الدين و تمام النعمه) 516/.
37. (كتاب الغيبه) طوسي 395/.
38. (كتاب الغيبه)، شيخ طوسي / 412؛ (بحارالانوار)، ج51 / 377 .
39. (جنة الماوى)، محدث نورى، چاپ شده در (بحارالانوار)، ج53/318.
40. (نجم الثاقب)، محدث نوري 484/، باب هشتم، جعفرى، مشهد.
41. (منتخب الاثر في الامام الثاني عشر) لطف الله صافي 400/، داورى، قم.
42. (مجمع الرجال)، قهپائي ج7/190.
43. (مكيال المكارم)، سيد محمد تقي موسوي اصفهانى، ترجمه سيد مهدي حائري قزوينى، ج2/507، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر.
44. (كمال الدين و تمام النعمة)، شيخ صدوق512/.
45. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 242/، چاپ قديم، مكتبة نينوى؛ (اثبات الهداة)، ج3/693، ح112، باب معجزات صاحب الزمان.
46. (كمال الدين و تمام النعمه) 520/.
47. (علل الشرايع)، شيخ صدوق 69/، 403. دار احياء التراث العربى، بيروت.
48. (همان مدرك) 69/، 132، 240، 403.
49. (همان مدرك) 175/.
50. (همان مدرك) 68/، 131، 405 .
51. (خصال)، شيخ صدوق 451/، ح57، انتشارات اسلامى، قم.
52. (همان مدرك) 314/، 330، 451، 543.
53. (همان مدرك) / 451، 572، 603، 652، 650 .
54. (همان مدرك) 345/.
55. (همان مدرك)387/.
56. (همان مدرك) 291/، 250، 387.
57. (همان مدرك)،345/، 285.
58. (معجم رجال الحديث)، آقاي خويى، ج4/274، دارالزهراء، بيروت.
59. (همان مدرك) 275/.
60. (مستدرك الوسائل)، محدث نورى، ج3/657، چاپ سنگى.
61. (عيون اخبار الرضا) شيخ صدوق، تحقيق سيد مهدي حسيني لاجوردي ج2/174.
62. (همان مدرك) 230/.
63. (همان مدرك)، ج2/24، 174، 214، 230، 237، 242، 255، 259، 262، 263، 272؛ ج1/72، 88، 120، 141، 192، 277.
64. (همان مدرك)، ج1/141، ج2/24.
65. (همان مدرك)، ج2/259.
66. (امالى)، شيخ صدوق، ترجمه محمد باقر كمره اي 60/، 68، 123، كتابخانه اسلاميه و عربي / 58، 65، 107 .
67. (همان مدرك) / 38 .
68. (همان مدرك)، / 243.
69. (همان مدرك) 409/، 552، 583، 657، 670.
70. (من لايحضره الفقيه)، شيخ صدوق، تحقيق علي اكبر غفارى، ج4 / 422، دارالتعارف، بيروت؛ (مستدرك الوسائل)، ج3/660، چاپ سنگى.
71. (من لايحضره الفقيه)، تحقيق علي اكبر غفاري ج4/476؛ (مستدرك الوسائل)، ج3/657.
72. (من لايحضره الفقيه) ، ج4 / 91، 19، 132 .
73. (معجم رجال الحديث)، ج5/173.
74. (تهذيب الاحكام)، شيخ طوسي ج6/95، ح2177، دارالتعارف، بيروت.
75. (نهاد آموزش اسلامى) دكتر منيرالدين احمد، ترجمه محمد حسين ساكت 60/. آستان قدس؛ (اقرب الموارد)، ج2/104، كتابخانه آية اللّه مرعشى، قم.
76. (امالى)، شيخ صدوق 15/.
77. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسى417/.
78. (كمال الدين و تمام النعمة) 512/.
79. (لسان الميزان)، ابن حجر، ج2/271، شماره 1121.
80. (اثبات الهداة)، ج3/693.
81. (كافى)، كلينى، تحقيق علي اكبر غفارى، ج1/431، دارالتعارف، بيروت.
82. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 253/، ح239، 227 و 224، 223، 225، 226 و از احاديث 229، 230، 231 - 232 پيداست كه حضرت را در كودكي ديده اند.
83. ر . ك به: پاورقيهاي 26 تا 32.
84. (رجال) سيد بحرالعلوم، ج3/320، مكتبة الصادق، تهران.
85. (كتاب الغيبة)، نعماني 14/.
86. (همان مدرك)، 144/.
87. (همان مدرك)، 145/.
88. (همان مدرك) 164/.
89. (كمال الدين و تمام النعمه) 370/.
90. (كافى)، ج1/332، (الوافى) ج2/403.
91. (نجم الثاقب) 59/.
92. (الوافى)، ج403/2.
93. (كمال الدين وتمام النعمه) 482/.
94. (نجم الثاقب)، 58/؛ (بحارالانوار)، ج51/32.
95. (بحارالانوار)، ج51/33.
96. (نجم الثاقب) 58/؛ (فرق الشيعه) نوبختى، ترجمه و تعليق از محمد جواد مشكور 154/، علمي و فرهنگى، تهران.
97. (كافى)، ج1/333.
98. (وافى)، ج2/403.
99. (كمال الدين و تمام النعمه) 648/.
100. (همان مدرك) 368/.
101. (بحار الانوار)، ج51/31.
102. براي آگاهي از اقوال در اين باره، ر . ك: (مكيال المكارم)، ج2/172؛ (كمال الدين و تمام النعمه)، ج2/369، پاورقى.
103. (نجم الثاقب) 58/؛ (كمال الدين و تمام النعمه )،307/.
104. (كمال الدين و تمام النعمه) 309/، 648.
105. (اعتقادات)، شيخ صدوق 93/، 95. شيخ صدوق مي نويسد: (و نعتقد حجة الله في ارضه وخليفته علي عباده في زماننا هذا، هو القائم المنتظر، محمدبن الحسن بن علي بن محمد...).
106. (ارشاد)، شيخ مفيد، ج2 / 342 .
107. (نجم الثاقب) 247/؛ (كلمه طيبه) 461/. اسلاميه، تهران.
108. (كافى)، ج1/339.
109. (كتاب الغيبة)، نعماني 176/، ح16. در نقل نعماني آمده. (لايرونه فيه).
110. (مرآة العقول)، ج4/47.
111. (همان مدرك) 175/، ح15.
112. (الكافى)، ج1/337؛ (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 251/؛ (كمال الدين و تمام النعمه)، 440/، (وافى)، ج2/413.
113. (كتاب الغيبة)، نعماني 175/، ح13 و 14.
114. (مرآة العقول)،ج4 / 42 .
115. 115.. (كمال الدين و تمام النعمه) 440/، ح8؛ (من لايحضره الفقيه)، ج2/520، (وافى)، ج2/413.
116. (كمال الدين و تمام النعمه)440/ ،ح10.
117. (كمال الدين و تمام النعمه) 303/؛ (نوادر الاخبار)، فيض كاشاني 227/.
118. (همان مدرك) 304/.
119. (همان مدرك) 304 - 302، ح9، 11، 12، 15، 17، 18.
120. (كتاب الغيبة)، نعمان 143/ - 144.
121. (كمال الدين و تمام النعمه) 323/.
122. (بحارالانوار)، ج51/137.
123. (همان مدرك) 145/.
124. (ارشاد)، ج2/375.
125. (جنة المأوى) 266/، محمد حسين كاشف الغطاء، با تعليقات شهيد قاضي طباطبايى، تبريز.
126. اين سخن از كسي است كه براي نوشتن كتاب خود، به شيراز، بغداد، طبريه، اردن، دمشق و حلب سفر كرده است. رك . ك: (غيبت) نعمانى، مقدمه،11/ .
127. (كتاب الغيبة)، نعمانى، 160/.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}